۱۳۸۸ آذر ۱۲, پنجشنبه

چپق نخست وزیر را چاق کردند


تاریخ این 30 سال را مرور کنیم . رجل سیاسی محبوب برای مردم شریف ایران ، همگی عنوان دکترا داشتند؟!

در طی تمام سالهایی که "امیر عباس هویدا" دردولت و دربار چرخ می زد ؛ بیش از هر کس دیگری می دانست که در سیستم حکومتی آن زمان ؛ سمتش نخست وزیری نیست . او می دانست که یک منشی طراز اول است. شاید برای همین دلیل بود که در طی دوران نخست وزیری اش بی دلیل و با دلیل با مطبوعات درجه دوم دیدار داشت و خود را پر کار و مطلع نشان می داد. و همین کار باعث می شد گاف های او در طی مدت زمامداری سایه وارش از شمارش خارج شود.


اگر او می خواست با نشریات درجه یک مدام درارتباط باشد ؛ خود شاه اصلا تحمل نمی کرد و هویدا استاد رعایت این پروتکل های نانوشته بود برای همین آهسته و پیوسته ؛عمدتا بهترین نوع رابطه را با جراید درجه دوم داخلی و خارجی برقرار می کرد. بودجه سری نخست وزیری هم؛ برای سران مطبوعات برکت داشت و سردبیران نشریه ها هم هوای نخست وزیر را داشتند و اگر هم می خواستند تلنگری به او بزنند که متهم به همواره مطیع بودن نشوند؛ می رفتند سراغ گل ارکیده اش ، چپقش ؛ ماشین پیکان اش و چیزهای دیگر.


همه چیز خوب پیش می رفت و مطبوعات داخلی و خارجی از " هویدا" راضی بودند تا اینکه 2 تا اتفاق باحال افتاد. یکی در سوم فروردین 1352 و دیگری دقیقا چهار ماه بعد در سوم مرداد همان سال . 2 اتفاقی که می توانست چپق آقای نخست وزیر به طور اساسی چاق کند. اما فقط از یکی از آنها استفاده شد . چراکه اتفاق اول اگر حتی در مطبوعات آن ور آب هم منتشر میشد کار خیلی ها که به هویدا به هر طریقی وصل بودند و حیات شان به بقای کریر او مربوط بود باید می رفتند به جایی که هویدا روز سوم فروردین 52 رفته بود . در باره داستان دوم یا واقعه دوم هم؛ این آمریکایی ها بودند که از مطرح کردنش استفاده بردند و تا بعد از مرگش و حتی تا زمان حال بسته به شرایط به آن پرداخته اند.


به رویداد اول نمی شود پرداخت , فقط همین قدر بگویم که نخست وزیر ایام عید رفته بوده اطراف شاهرود و در یک دهی برای یکی دو ساعتی اطراق کرده بوده. منشی هویدا می بیند از وقتی که آقای نخست وزیر رفته داخل اطاق سه یا چهار ساعتی گذشته و او حتی بیرون نیامده تا طبق عادتی که هرگز تعطیل بردار نبوده چپق اش را تعویض کند یا توتون بخواهد و.. خلاصه اینکه خانم منشی بی خبر از همه جا سرزده می رود در اطاقی که هویدا بوده و با صحنه ای روبر می شود که نباید . و مثل ماست ولو می شود کف اطاق . در واقع او در زمان خاص و مکان خاص در جایی بوده که نباید می بود. چراکه یک پسر 12 ساله ای علی الظاهر داشته به آقای نخست وزیر درس عملی " مردمشناسی " می داده و علی الظاهر معلم مجربی هم بوده ...


رویداد دوم آنکه در سوم مرداد 52 رخ داد اصلا دخلی به رویداد سوم فروردین ندارد و در بادی امر شاید خیلی خیلی هم ابتدایی و خنک جلوه گری کند. اما همین رخداد بود که باعث شد چپق نخست وزیر چاق شود . حالا قضیه را می گویم بعد خودتان قضاوت کنید.


هویدا دانش آموخته و لیسانسیه علوم سیاسی از دانشگاه بیروت بود.یعنی از یک دانشگاه معتبر ، یک دانشنامه ی معتبر گرفته بود.او به 3 زبان فرانسوی ؛ انگلیسی و عربی مسلط بود و دانش عمومی روز داشت . او نام تمام رهبران ارکستر اروپایی را می دانست . آخرین رمانها ی چاپ شده را برایش می فرستادند . فیلمی نبود که در اروپا و یا در هالیوود ساخته شود و او ندیده باشد. در محافل نویسندگان و شعرا شرکت مداوم داشت . در هر کدام از این جلسات دوستانه ؛ می توانست ساعتها در باره ی شعر ، موسیقی ، فیلم ، ادبیات و چیزهای دیگر دیالوگ کند .اما و اگر این دیالوگ ها در باره ی تاریخ ایران زمین بود او بیچاره می شد . زندگی فرنگی مآبانه ی او باعث شده بود او هیچ چیزی از تاریخ کشوری که خود نخست وزیرش می بود ؛ جز اطلاعات قلیل نداندو او البته آنقدر زرنگ و با هوش و سیاستمدار بود که اگر در جلسه ای کار به تاریخ ایران میرسید ؛ با لفاظی چنان دیالوگ کند که همگان او را یک سوپر پروفسور تمام عیار در باره تاریخ ایران و جهان بدانند.


این بک گراند را دادم تا به ماجرای سوم مرداد 52 برسیم. دفتر مطبوعاتی نخست وزیر در آن روز قرار یک مصاحبه مطبوعاتی بسیار ویژه را ترتیب داده بود. چراکه نخستین مصاحبه او به طور اختصاصی با نشریه های عرب زبان درجه یک بود و تمامی مدعوین یا سردبیران این جراید عربی بودند و یا مدیران آنها . باری جلسه شروع شد و داشت با سئوالات تکراری ادامه و پایان می یافت که هویدا حرفی زد که باعث شد رسوایی به بار بیاورد . آنهم نه برای یک روز و دو روز . برای حتی پس از مرگش . هویدا در جواب آخرین سئوال که به شناخت او در مقام نخست وزیر از مردم کشورش و تاریخ اجتماعی ایران بود چنین پاسخ داد . لاف و گزافی که هرگز و به هیچ عنوان اصلا لزومی به خرج کردنش نداشت . هویدا گفت :


" من به تازگی در رشته علوم تاریخ موفق به کسب دکترای اختصاصی شدم. و چرا در این سن و سال دنبال این کار و این رشته بخصوص رفتم با این همه مشغله کاری ، برای این بود که احساس کردم باید به صورت علمی و تکنیکال هم در باره تاریخ سررشته داشته باشم . نخست وزیر هر کشوری باید بهترین استاد تاریخ در کشورش باشد.من به صورت حرفه ای روزنامه نگاری هم خوانده ام . آنهم در دانشگاه بیروت . هیچ کس مانند من به ارزش مطبوعات واقف نیست..."


فردای این کنفرانس ؛ نشریه الاخائ چاپ تهران به عنوان تنها نشریه عربی که در تهران منتشر می شد با آب و تاب فراوان این لاف و گزاف را پوشش خبری مفصلی داد و یک هفته بعد ؛ نیوزویک به عنوان سیاسی ترین مجله تاریخ آمریکا ؛ چپق هویدا را چاق کرد. از عرب ها که آبی گرم نمی شد . فرانسوی ها هم که هوای اورا داشتند و مطبوعات آمریکایی آمدند و دیدند این آقای چپق نشان عجب سورپرایزی به آنها داده .و بازی شروع شد و تا ابد ادامه دارد...


اول هیچکس نگفت هویدا دروغ می گوید و هرگز دکتر نبوده ؛ هد لاین بحث ها این نبود اگر این بابا سوپر پروفسور در رشته ی من آوردی "علم تاریخ" است ، پس چرا تا حالا چیزی نگفته ، کجا خوانده ، کی خوانده ؟ ....بحث این بود که چرا برای پیشرفت کشورش از تخصص اش استفاده نکرده و...


"باربارا همینگوی " در مقاله اش در نیوزویک در اوت 1973 اینگونه چپق هویدا را چاق کرد و دست بر قضا دمش هم گرم ،او نوشت :


"...عجیب اینجاست که درمملکتی که نخست وزیرش استاد تمام در رشته تاریخ است ؛ مراسمی با هزینه ای برابر با کل بودجه 20 کشور آفریقایی به عنوان جشن های 2500 ساله برگزار می شود . اما نشان و لباس و بج و فلاگ و کلا فیگور و تایپ سربازان رژه رونده در این مراسم ؛ در هر خط حداقل 10 اشتباه مسلم داشته؛ اگر سربازان در 300 لاین رژه رفتند . رقم این اشتباهات می شود 3000 اشتباه تاریخی ؛ ..."


باربارا همینگوی بدرستی به این قضیه دیدی علمی داشته . پس از این قضیه بود که بندرت از این مراسم رژه ؛ فیلمی یا عکسی ؛ چیزی در تلویزیون و مطبوعات نشان داده می شد . چراکه اشتباهات باورنکردنی را مرتکب شده بودند . ریش سرباز هخامنشی را برای سربازی گذاشته بودند که لباس سرباز اشکانی پوشیده بود و نیزه ای به سوارکار ساسانی داده بودند که حداقل ایکاش متعلق به یکی از سلسله های ایرانی می بود ، نه متعلق به سرباز رومی !


مدتی بعد در سالهای 55 و اوایل 56 که هویدا از نخست وزیری داشت برکنار می شد تا به دربار برود ، دیالوگ های مطبوعات خارجی در باره ی این گاف هویدا سمت و سویی سیاسی به خود می گرفت. و در اوایل سال 57 وقتی اعتصابات کارگران و صنوف مختلف به صورت گسترده شروع شد و حتی در زمان بازداشت هویدا؛ عمده این حرف و حدیث ها به طعنه و کنایه با این جمله خاتمه می یافت :


دولتی که نخست وزیرش ادعای داشتن دکترای تمام و تخصصی در رشته ی تاریخ داشت ، چطور نتوانسته بود نیازهای مردمش را بشناسد؟


ماجرای هویدا در دهات شاهرود باعث شد لقبی که اسدالله علم از سالها قبل به هویدا اهدا کرده بود ، به عینیت برسد. لقب خواجه ی دربار . اما این واقعه یک هدیه مطبوعاتی نشد . خارجی ها روی این داستان مانور ندادند.در حالی که این کار خوراکشان است و این خبر یک هدیه ای بود که بی هیچ خرجی از سقف سوراخ شده ی آسمان افتاده بود روی میز خبری شان .اما هرچه بود این خبر چپق هویدا را چاق نکرد. ادعای بیجا ی او در داشتن مدرک دکترا بود که باعث شد ، به صورت اساسی چپقش اش را چاق کنند. ژورنالیست هایی که سن و سالی دارند ودر باره منطقه ی میدل ایست یا پرشین گالف به صورت تخصصی یادداشت می نویسند هنوز هم به این گاف ؛ لینک اساسی می دهند.در هر سالگردی ، هر بحث سیاسی که به او مربوط شود این داستان هم به میان می آید.


این روز ها شان کارشناسان و تکنسین ها و مهندسین به درجه ی اسفل السافلین ؛ دان گرید شده و عمدتا آقایان به کمتر از دکترای تخصصی رضایت نمی دهند. حداقل نمی کنند به رشته هایی که کمتر توی چشم هستند بسنده کنند. آقایان اگر به داشتن دکترای تخصصی در رشته هایی مثل زبان و ادبیات سرخپوستی یا سواحیلی رضایت بدهند ، برایشان هرگز مشکلی پیش نمی آید. یا مثلا رشته ی زمین شناسی با گرید آلپ شناسی، یا دکترای تخصصی در رشته ی دایناسور و لوژی ( تعجب نکنید دردانشگاه نازنینی مثل برکلی حداقل 3تا کمپوس متعلق به این رشته هست و ارزش یک بورد تخصصی اش سالی 30 هزار پوند).



عجیب است که این لاف زدن ها در داشتن عنوان ,برای دیروز نبوده و امروز هم این داستان ادامه دارد.در حالی که اصلا لزومی به تن دادن به این دروغگویی نیست. مدیران ما هیچ نیازی به این مدارک و عناوین ندارند.اگر خوب کار کنند و دلسوز واقعی مردم باشند ، ما همان لیسانس شان راهم می گذاریم روی سرمان. اصلا کی گفته مقام دولتی یا نماینده مجلس بدون داشتن یا بدون دست وپا کردن عنوان دکتری نمی تواند موفق باشد و سربلند.


آهای.... ما همه تان را دوست داریم .تو را بخدا به همین مدرک کارشناسی و یا مهندسی تان راضی باشید.رجل سیاسی مان را به خاطر عنوان دکترایشان دوست نداریم . به خدا عنوان دکترای آنها برایمان ابتدا به ساکن هیچ گریدی ندارد. هر کشوری با داشتن رجل سیاسی واقعی است که در شاهراه سعادت باقی می ماند. قرار نیست آنها با عنوانشان محبوب قلبهای ما بشوند. تاریخ این 30 سال را مرور کنیم . رجل سیاسی محبوب برای مردم شریف ایران ، همگی عنوان دکترا داشتند؟!


http://www.khabaronline.ir/news.aspx?id=23102


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر