
سفره مطبوعات ما به صورتی کلاسیک خالی است . آنچه در این سفره ها چیده می شود فست فود های آماده ای است که عمدتا برای چیده شدن در چنین سفره ای پخت نشده اند . سر آشپزان این سفره ها نه همیشه و نه همه شان اما عمدتا کسانی بوده اند که هرگز در کنار اجاق نایستاده اند و صاحبان سفره نیز خود چندین سفره دیگر از 10 تا 100 تا ، در جاهای مختلف دارند سفره هایی که مثل نشریه شان به صورتی کلاسیک مجوز گرفته است . برای آنها یا شغلشان در این بازی کلاسیک نقش اول را داشته یا نسب شان و یا اینکه صاحب جمال هم البته بوده اند .
تازه آنها سفره های دیگر هم دارند که هنوز پهن شان نکرده اند ، یا ممکن است همین الان ، در حال خروج از جایی باشند که دوستی به رسم تحفه و البته به نیت خیر سفره ی تا شده ای زیر بغلشان گذاشته باشد. این سفره های هنوز پهن نشده ، امتیاز یا مجوز های نازنین نام دارند. از مجوز آژانس هواپیمایی تا مجوز آموزشگاه فرهنگی و از امتیاز یک باشگاه اسب دوانی یا امتیاز یک سایت پرواز گلایدر و کایت ، همه جور سفره ی پهن شده و تانخورده آنها دارند . حتی از فرط ازدیاد ، آنها ممکن است نام تعدادی از سفره ها را فراموش کرده باشند . می گویند شاهان قاجاری ، نه تعداد و نه اسامی بچه هایشان را نمی دانستند. البته هم چنانکه آن بچه ها قانونی بودند این امتیاز ها و سفره ها هم قانونی اند .
مدیریت ژورنالیستی سنتی ، کاری است که آنها انجام می دهند. بقیه اش به عهده دیگران است . بدنه زنده و حقیقی مطبوعات .چنین روزنامه هایی چه می توانند برای آشپز هایشان داشته باشند ؟ همان نویسنده و خبرنگار و مترجم و ویراستار مگر چیزی جز همین آشپزان فرهنگی هستند . او تمام خلاقیت و تجربه را مصروف این مهم می کند تا مقاله ای بنویسد و در قالب یک غذای فرهنگی بیاورد سر سفره . همه ما نهایت زورسالمی که زدیم همین بوده است . که هرگز کار کمی نیست .همین که هر روز یک غذای سالم و اگر شد خوشمزه را با اجازه ی سرآشپز داخل سفره بگذاریم ، و اگر در حین آماده شدن این غذا تا زمان انتقالش به سفره اتفاقی نیفتد یعنی چشم نور چشمی و یا جانشین اول و دوم و سوم صاحب سفره به ما نیفتد ، حال روز آشپز مان هم آن روز خوب بوده باشد، باید کلاهمان را ده متر بالا بیندازیم . در سیستم مدیریت ژورنالیستی سنتی سرنوشت همین است . تازه اگر این شانس را کسی داشته که در جایی بوده که هم صاحب سفره و هم سرآشپزش راستکی بوده اند و حالا از سر ناچاری به سفره خانه مورد بحث آمده باشد، بله . سرنوشت اش همین است .
چرا این کار روتین باید بهترین کار ما باشد ؟و بعد از 18 ، 20 سال که نگاهی به کارهایمان و دست پخت مان می اندازیم - حال هرکدام بسته به حوزه و نوع علاقه مندی و آبی که لولهنگ مان بر می داشته - از این همه تکرار وحشت زده شویم . اگرچه و براستی در طی این سالها کنتور می انداختیم اما چرا اینقدر تکراری که دل بهم زن شده است. داستان به همان مدیر یت از نوع سنتی اش بر می گردد .
علت این است که هر کس که در این 3 دهه به نوعی با سیاست مربوط بوده و یک اندک ذوقی هم ؛ اگرچه به اشتباه ،در وجود نازنین اش احساس می کرده ، نه برای کار ژورنالیستی بلکه برای مدیریت آن یا از ابتدا یا در سنوات بعدی پا پیش گذاشته است. و این اعتماد به نفس را هم البته داشته که مجوز نازنین را می تواند بگیرد.
این افراد از هر جا که فکرش را بکنیم وارد این حرفه شدند و اصلا کار به جایی رسیده که بسیاری از سیاستمداران خود را یک ژورنالیست تمام عیار می داند.خدا خیر بدهد به بعضی کسانیکه در این حوزه مسئولیت داشتند و حالا که فراغت دارند یا ندارند اما آمدند و کاری مطبوعاتی راه انداختند و عرق هم می ریزند . یعنی در کنارکار مدیریتی شان دارند کارگری هم می کنند. اما دوستان و مدیران دیگر چه؟ اصلا می شد بدنه فنی مطبوعات و راس تکنیکال آن در زمینه های صنعتی را این دوستان تقبل می کردند . اما همین ها سراغ مدیریت ژورنالیستی رفتند . چه بسیار نماینده مجلس که وارد گود مدیریت ژورنالیستی شدند اما با سابقه های دو رقمی حضور در مجلس و کمیسیون های تخصصی آن ، هیچ جوهری ندارند که در قلم کنند . حتی یک یادداشت استاندارد گزارشی که برای عوام باشد . و در یک ستون فسقلی جا بگیرد.گر غیر این است یک نماینده ی مجلس را نشان دهید که با داشتن سابقه 20 سال حضور در کمیسیون انرژی یک مقاله ی نفتی توپ بدهد بیرون . اصلا این ها می توانستند در کنار این مدیریت ژورنالیستی چند تا خبرنگار صنعتی ؛ و تخصصی تربیت کنند.
کار به جایی رسیده که هر وقت یکی بیکار می شود یا حتی جابجا ( از یک سنگر خدمت به سنگر خدمت دیگری می رود) اولین سئوال از او این است : اسم روزنامه تان چیست ؟ این سئوال اگرچه در باره خیلی از افراد جواب ندارد ، برای عده ای دست بر قضا و سر تیر، یک جواب حاضر و آماده دارد :
هنوز اسمش قطعی نیست ولی دوستانی که زحمت این روزنامه ( وزین را یادتان نرود) خواهند کشید . اسمی با مسما هم که گویای هدف فرهنگی ما نیز هست برایش انتخاب خواهند کرد .
باز هم خدا را شکر شاید مدتی دیگر این جواب کلاسیک را بشنویم :
اسم این روزنامه و رسمش و هدفش مدتها است که مشخص شده ، حتی برای تسریع در کار مجوز چاپخانه هم گرفته ایم ؛ دوستانی که قرار است این روزنامه ( وزین اش یادت نره ) را در آورند ؛ هم سخت در تلاشند ؛ خدا را چه دیدید شاید همین فردا شماره اول را دیدید.
بله .موانع پر شماری داشته ایم .بسیاری دیگر از زیر ساخت ها راهم نداشته ایم تا بتوانیم همین الان و سرضرب ، با سر بالا،اسامی حداقل 10 تا خبرنگار نفتی ، صنعتی ، محیط زیست ، شهری و ...که گرید و کریدیت و مهم تر از همه پرنسیپ جهانی در حوزه ی کاری اش را پیدا کرده باشد ، ردیف کنیم .اما قطعا یکی از موانع داشتن این ذخایر، همین مدیران ژورنالیستی سنتی بوده اند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر