۱۳۸۸ تیر ۱۸, پنجشنبه

جایی برای پیرمردهانیست

رونمايي مدرن از سياهي و تباهي!


مهدي تهراني:اگر با ادبيات «كورمك مك كارتي» نويسنده 75ساله «رودآنليدين» آشنا باشيد
و يا حتي تعداد معدود فيلم‌هايي كه از رمان‌هايش اقتباس شده را ديده باشيد؛ بيش از هر چيز سياهي و نفرت و خشم‌كور قهرمانان‌ ماجراهاي او را دريافته‌ايد. او حتي به عنوان يك ينگه دنيايي صحراهاي خشك يا نقاط متروكه را براي قرار دادن قهرمان‌هاي داستان‌هايش بيشتر مي‌پسندد و همه اين‌ها در روند شكل‌گير قصه‌اش، همان المنت‌هاي تباهي و سياهي را بيشتر قوت مي‌بخشد.
پيرمردها وطن ندارند شايد به تعبيري نزديك‌ترين داستان مك كارتي به همين شيوه ادبياتي او و احتمالا مهلك‌ترين آنهاست. رماني كه در سال 2003 منتشر كرد و با استقبال روبه‌رو شد. برادران كوئن رمان او را به فيلمنامه‌اي تبديل كردند كه برخلاف رويه سابقشان، بدجوري به خود كتاب شباهت دارد. البته صحبت از مقوله وفاداري نيست؛ چرا كه پيش از اين «كوئن‌ها» درباره اين واژه و مهم‌تر درباره ژانر اقتباس –به عنوان يكي از اركان ژانرها و يكي از پراستفاده‌ترين آنها- تعريف و برداشت و نظريه ‌خودشان را با ساخت فيلم‌هايشان اعلام كرده بودند.
آنها كتاب را به فيلمي 2ساعته تبديل كردندو عظيم‌ترين كارشان اين بود كه مانند هميشه، آن رگه‌هاي طنز و عناصر نازنين خنده‌دار را در زير ساخت پيرمردها وطن ندارند كاشتند! حالا آن لوكيشن صحراي تگزاس با فيلمي كه تلنبار از جسد و قاتل و فراري و يك عدد كلانتر است چگونه رگه‌هاي طنز دارد؛ آن به تيزهوشي‌هاي كوئن‌ها و ظرافت‌هاي آنها برمي‌گردد كه براي كساني كه فيلم يا حداقل 2يا 3 كليپ اينترنتي هم اگر از فيلم‌ ديده باشند؛ ملموس‌تر جلوه‌گر مي‌كند.
صحراي خشك و جاده سه طرفه! پيرمردها وطن ندارند، 3 كاراكتر اصلي و واقعي دارد، كه هر كدام ابتدا به ساكن هماني هستند كه در بدو امر و در اولين پلان كه ظاهر مي‌شوند، برداشت مي‌كنيم. اما هرچه بيشتر به دل صحراي خشك و بي‌آب و علف تگزاش وارد مي‌شويم در مي‌بابيم كه نه؛ اين فيلم سوزان قرار است محفلي باشد براي چالش خلق الله با زندگي طولاني كه مدت‌ها پيش داشتند و تغييري كه بدان خواهد رسيد و اين تحول و تغيير بنيادين از يك آدم تا حدي منزوي و منفعل يك هفت تيركش قهار و البته نباز! مي‌سازد ؛ از يك آدم كش راستكي و پرسابقه، ديوانه‌اي به تمام معني كه به ماشين جنگي‌ براي كشتار بدل شده، مي‌سازد و از مرد قانون (كه دست بر قضا اينجا ديگر از تيپكال‌هاي رايج و ثبت شده كلانترها با سبيل چخماقي و شكم عظيم و سني حدود 50تا 55 سال خبري نيست). كلانتر مي‌سازد كه ممكن است رويه اخلاقي و وجدان سابق را كنار بگذارد و در واقع برود كه هم نقش كلانتر را بازي كند، هم قاضي را و هم مامور اجراي حكم را...
اگر قرار باشد در زمان واحد هر سه‌تاي اين مردان در صحراي تگزاس باشند، طبيعي است كه اين جاده بايد سه‌طرف داشته باشد چرا كه هيچ‌كدام مايل به ديدن هم نيستند كه اصلا با هم كاري هم ندارند و به ويژه كلانتر كه براي قاتل‌هاي بيگانه اصلا پرونده‌اي ندارد. اما خب، قرار است داستان اين سه را از جاده‌هاي متعلق به خود خارج كند و هر سه را روي يك جاده قرار دهد؛ جايي كه تعقيب و گريز شروع مي‌شود و انكار و اصرار آغاز مي‌گردد.
كهنه سرباز، قاتل و كلانتر!كاراكتر مهم پيرمردهاوطن ندارند، كهنه سربازي است كه بعد از جنگ ويتنام به آن دسته منفعل پيوسته و سالهاست كه سردرگريبان خود داشته و حتي با آدميان هم كاري ندارد و به شغل شريف «شكار» مشغول است. شكارچي منفعل ماجرا با نام «لوي لين ماس»( با بازي جاش برولين، او را با گريندهاوس رابرت رود ريگرز بياوريد در نقش دكتر ويليام بلوك)، مثل برنامه‌ چندين ساله فصلي كه دارد براي شكار در غرب تگزاس مشغول كند و كاو است كه دست بر قضا به ناحيه‌اي مي‌رسد كه پيش از اين هرگز محل تردد ماشين‌ها و آدم‌ها نبوده اما، ماس روبه‌روي خود چندين دستگاه وانت و ماشين متوقف شده پر از آدم‌هاي تير خورده و زخمي و كشته شده مي‌بيند.
و جالب اينجاست كه در يك بسته بزرگ، بيش از 2ميليون دلار پول نقد پيدا مي‌كند. سال‌ها تردد او در غرب تگزاس و اطلاع او از شهر ريوگرانده، آنا به او يادآوري مي‌كند كه اين پول مربوط به معامله قاچاق موادمخدر و آن هم معامله هروئين خالص است. پس كه واقعا روزگار را به شرافت و مناعت طبع و انزوا گذرانيد، با علم به اينكه مي‌داند اين پول از كجا آمده؛ به يكباره تصميم مي‌گيرد؛ خود را مالك پول باد آورده بداند. پولي كه پس از نزاع خونين و مرگبار قاچاقچيان با يكديگر و پس از كشته شدنشان همگي‌شان بي‌صاحب در دل كوير مانده بوده تا كهنه سرباز سابق و شكارچي منزوي فعلي پيدايش كند.
از سوي ديگر يك قاتل و مزدور و در بهترين عبارت يك شكارچي انسان كه بدجوري همه فن حريف هم هست. به نام «آنتون» ( با بازي خاوير باردم) كه از همه چيز مطلع شده، مي‌رود كه اين شكارچي حيوانات يعني ماس را شكار كند و هم به پول برسد و هم درسي به بقيه خلايق ساكن در غرب تگزاس و ريوگرانده بدهد كه هر پولي را نمي‌توان از روي زمين برداشت و صاحب شد، به ويژه اگر پول متعلق به يك شكارچي بد نام انسان باشد.
يك كلانتر بسيار پرتجربه و بسيار قانونمند نيز وارد ماجرا مي‌شود كه هم ماس را به دليل كشتار مربوط به قاچاقچيان دستگير كند عليرغم اينكه «ماس» اين كاره نبوده و هم اينكه دخل‌ آقاي آنتون را در بياورد؛ كه گزارش رسيده همه قتل‌هاي اين دور و بر كار او بوده و او بدون اينكه ردپايي بگذارد، هيچ پرونده‌اي هم برايش سابق بر اين تشكيل نشده. در ادامه ماجرا،«ماس» كه به زعم كلانتر قاتل است خبر ندارد كه شكارچي انسان يعني آنتون دنبال اوست.
البته ماس در حين گريزش، دست به اسلحه هم مي‌برد و چند نفري را دراز مي‌كند كه به آن دفاع از خود نام مي‌نهد! آنتون نيز در مسير يافتن «ماس» حداقل براي امتحان سلاحش تعدادي قرباني مي‌گيرد و اين وسط كلانتر داستان با نام «اد تام بل» (با بازي تامي لي‌جونز) مدام آدم مرده روي دستش مي‌ماند و حرص‌اش روي دستگيري 2نفر ديگر بيشتر مي‌گردد.
مؤلفه‌هاي پيرمردها...پيچيدگي‌هاي داستان به همراه تعليق دائمي به اضافه ناديده گرفتن قواعد ژانر به سبك برادران كوئن، ممكن است تماشاگر بي‌صبر و نا آشنا با سينماي كوئن‌ها را از ديدن فيلم پيرمردها وطن ندارند فراري بدهد. براي همين است كلا اتان وجوئل كوئن براي اين فيلم كيسه ندوخته بودند.
چنانكه فيلم در پايان هفته هفتم در حالي كه هنوز در حدود 1250 سينما اكران فيلم را ادامه مي‌دهند، حدود 37 ميليون دلار فروخته، اما به مانند اكثر كارهاي قبلي كوئن‌ها منتقدان فيلم را پسنديدند و پيرمردها وطن ندارند جزو معدود فيلم‌هاي سال 2007 است كه 5ستاره كامل دريافت كرده است اما عمده اشاره منتقدان و حتي تماشاگران خاص سينماي كوئن‌ها درباره مولفه‌هاي اين 2 در ساخت پيرمردها وطن ندارند همانا تكيه بر عناصر داستان به نحو مطلوب و مختص كوئن‌ها به همراه استفاده از آزار و خشونت در حد افراط است در حالي كه رگه‌اي طنز و كميك را مي‌توانيم به صورت عيان در جاي جاي داستان مشاهده كنيم.
يك داستان سياه و خوف‌انگيز با لوكيشن‌هاي غم بار در غرب تگزاس با كاراكترهاي شكارچي، شكارچي انسان، كلانتر،‌قاچاقچيان موادمخدر و... در حالي كه رگه‌هاي طنز به گونه تصويري و حتي كلامي در پلان‌هاي زيادي قابل مشاهده است؛ احتمالا بيانگر اين ديدگاه است كه پيروي نكردن از قواعد ژانر و كنار هم قرار دادن عناصري كه حتي به لحاظ فرم و محتوي به هم نمي‌خورند؛ چگونه فيلمي به سبك و سياق كوئن‌ها مي‌تواند به وجود بيايد. فيلمي مدرن و البته مهم و خواستني كه شايد به تعبيري، زنده بودن سينما را اعلام مي‌كند.
http://www.hamshahrionline.ir/News/?id=43310

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر