«كوري»
شعارزدگي در اقتباسي ناموفق
مهدی تهرانی:فيلم «كوري» اثري است 25ميليوندلاري، ساخته «فرناندو ميرلس» فيلمساز برزيلي (از او فيلم شهر خدا را به ياد بياوريد).
برخلاف كارهاي قبلي «ميرلس» بهويژه آثار ابتدايياش مثل «شهر مردان» يا «شهر خدا»، «كوري» مانند «باغبان هميشگي»بازيگران شناخته شده و سرشناسي دارد؛ جوليان مور، مارك رافالو، دني گلاور و... از جمله بازيگران بينالمللي اين فيلم هستند.اما داستان «كوري» درباره يك رخداد بسيار عجيب است؛ اتفاقي كه زندگي مردم شهر ناشناسي را برهم ميزند. و اين رخداد چيست؟ كوري يكباره، آنهم در كسري از ثانيه.اين اپيدمي درعرض چندروز گريبان تمام مردم شهر را ميگيرد و سرانجام تنها كسي كه هنوز سالم مانده زني است كه همسرش پزشك است و در فيلم او را بهعنوان «همسر دكتر» ميشناسيم.
درواقع ويژگي منحصربهفرد او در آن شرايط بحراني و در آن شهر- گرچه در بين مردم عاديترين چيز است- بينايي هر 2چشم اوست، در جاييكه همه كور شدهاند.مدتي ميگذرد و زن (جوليان مور) پس از كوري شوهر پزشكش به اين نتيجه ميرسد كه بايد كاري انجام دهد و وظيفه «ليدرشيپي» برازنده او و يا حتي وظيفه حتمي او ميشود. او ميكوشد مردم را به زندگي دوباره و كنار آمدن با شرايط سخت حال حاضر و رسيدن به سلامتي ترغيب كند؛ روندي كه هرگز سرانجامي آرام و بيدردسر ندارد.
«كوري» يك اثر اقتباسي است از نوول يك نويسنده پرتغالي برنده جايزه نوبل. خوزه ساراماگو «كوري» را در 73 سالگياش نوشت؛ يعني در تابستان 1995 و در اواخر آگوست. «كوري» به زبان پرتغالي به بازار نشر رسيد. 2سال بعد در اكتبر 1997 «كوري» توسط «جيوواني پونتيرو» به انگليسي برگردانده شد و بنگاه انتشاراتي «هارويل» نسخه انگليسي را چاپ و توزيع كرد؛ اثري كه البته با استقبال خوانندگان روبهرو شد و به چاپ چهارم هم رسيد.
از سال 2004 تا اكتبر 2007 كه ميرلس به طور جدي شروع به توليد فيلم «كوري» كرد؛ هميشه اين خبر اعلام ميشد كه حقوق سينمايياش در شرف خريداري است و تنها مشكل بعضي شرايط «ساراماگو» در فيلم شدن نوولاش است كه كار را سخت كرده. يكي از دلمشغوليهاي ساراماگو در اينرابطه به مصاحبه طولانياش با نيويوركر (ژوئن 2003) برميگردد. جايي كه گفت ميترسم «كوري» بهدست كارگرداني بيفتد كه نوول مرا به فيلمي «زامبيوار» تبديل كند. اگرچه اين اتفاق روي نداد. اما از «كوري» فيلمي ساخته شد كه آشغال بودنش به مراتب از يك كار ويديويي زامبي هم نازلتر بود.
«ميرلس» عنوان كرده كه بعداز خواندن كتاب كوري؛ از خود بيخود شده و اين آرزو مثل خوره بهجانش افتاده كه هر چه زودتر اين كتاب را به زبان سينما درآورد.
اتفاقي كه ايكاش هيچگاه روي نميداد و تجربه «عشق سالهاي وبا» تكرار نميشد. عجيب اينجاست كه اين دو اتفاق بهرغم تفاوتهاي شگرف در نوع داستان و گريد و اعتبار نويسندههايشان، در چند چيز مشترك هستندكه يكي از آنها حوزه تقريباً مشترك زبان و فرهنگشان است. البته درحين تماشاي فيلم «كوري» اصلاً به پلاك ماشينها يا پيدا كردن يك ساختمان معروف و يا خيابان و يا هر نماد ديگري نگرديد كه مثلاً بفهميد اينجا كجاست.
در فيلم، شهر كاملاً ناشناس معرفي ميشود. اما بايد دانست كه اينجا سائوپوئلو است. بسياري از سكانسهاي اين فيلم در اين شهر شلوغ فيلمبرداري شدهاست. به هر حال نسخه پرتغالي كتاب و ترجمه انگليسي آن تبديل به يك سناريوي نيمبند شده كه اين عمل را بازيگر نقش «دزد» همين فيلم، يعني «دون مك كلار» مرتكب شد.
رمان 288 صفحهاي خوزه ساراماگو تبديل شد به يك فيلمنامه 400 صفحهاي كه برايش يك فرقون جهت حملونقل لازم بود و سرانجام اين سناريوي سنگينوزن، فيلمي 121 دقيقهاي شد؛ اثري مغشوش و آشفته كه بهقول «راجر ايبرت» از آن دسته فيلمهايي است كه براي ديدنش بايد به تماشاگر پول داد.
نوول «ساراماگو» تقريباً 5 فصل دارد و هر فصل اگرچه مستقل بهنظر ميرسد اما با ظرافتي خيرهكننده هر پارتي به ديگري وصل ميشود و اين ارتباط «ساراماگو» براي ارائه تمثيل و حتي معما چنان بسترسازي كرده و عناصر داستانش را در اين فضاي تمثيلي قرار داده كه پيگيري هربخش كتاب با فصل بعدياش كشش مطلوبي براي خواننده ايجاد ميكند.
هرگز در متن كتاب فضاي وهمآلودي از ماجراي اتفاق افتاده بهصورت خاص روايت نميشود؛ چرا «ساراماگو» بسيار از تمثيل و حتي فانتزي در نوولش سود جسته و اگر سوسپانسي هم به داستان وارد كرده (عموماً پارت سوم سوسپانس بسياري به ديگر پارتها دارد. جايي كه همسر پزشك آستينها را بالا ميزند و «ليدر شيپي»اش مورد قبول مردم واقع ميشود. هنگامي كه او تمام نيرو و همتاش را خرج زندگي بهتر مردم بيمار و نابيناي اطرافش ميكند) بهدليل فضاي نو و بديع داستانش منطقي است.
و اين تازگي فضا، تصنعي هم نيست. اهالي شهري كه تا ديروز حتي تا ساعتي پيش مشغول كارهاي روزمرهشان بودند، بهناگاه نعمت بينايي را از دست ميدهند.
طبيعي است كه در همين گيرودار خواننده هم ناخودآگاه وارد ماجرا ميشود و پيگير قضايا و مهمتر اينكه: اين افراد چگونه ادامه خواهند داد؟ ضمن اينكه پيگيري منشاء قضيه در اينجا براي هردو مهم ميشود. پابهپاي داستان كه پيش برويم تمثيلها و معماها و فانتزيها عمدتاً بيشتر از اينكه درباره علت اين رخداد باشد، درباره ادامه زندگي و اميد به زندگي ميشود؛ روندي كه ميرلس در فيلمش 180 درجه خلاف آن را به تصوير ميكشد.
تمثيل و معما در «كوري»ميرلس آشكارا تبديل شده به حرافي و شعارزدگي. اگر در كتاب هر 5 فصل با يك منطق شروع و با يك راهكار پايان مييابد، در فيلم آشفتگي و بلاتكليفي غوغا ميكند. ضمن اينكه ضرباهنگ فيلم هم به يك وسيله براي راهرفتن و سهل و آسان روي اعصاب تماشاگر تبديل شود.
و در آخر اينكه «ميرلس» ادعا ميكند قصد داشته فيلمي «ناتوراليستي» بسازد كه تصوير و كيفيت بعدي و فضاسازياش حرف اول و آخر فيلم باشد. اما جنس «ناتورال» ميرلس بدجوري قلابي و ناخالص از كار درآمده است.
http://www.hamshahrionline.ir/News/?id=72114
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر