۱۳۸۸ آذر ۱۲, پنجشنبه

سفیر عمان یقه تهرانی ها را گرفت


کوچه تندیس در خیابان آفریقا ؛ و اطراف سفارت عمان ، اما محل اصلی این رویداد تاریخی است.

این مطلب را دارم از داخل ماشین و به صورت زنده و از محل حادثه تایپ می کنم. اگر فکر می کنید خالی می بندم همین جا بی خیال شوید اما بدانید که این ماجرا به بچه های تهران ربط دارد و بی خبری از آن در مرام نمی گنجد حالا خود دانید:


الان ساعت دقیقا 20:04 دقیقه چهارشنبه است . کوچه تندیس در خیابان آفریقا ؛ و اطراف سفارت عمان ، اما محل اصلی این رویداد تاریخی است . که کوچه ها و خیابان های اطراف نیز متاثر از این رخداد هستند. نقش اول این ماجرا را عالیجناب سفیر عمان در تهران ؛ به زیبایی و فتانت و دلبری هرچه تمام تر انجام دادند و می دهند چراکه ماجرا تمام نشده و هنرنمایی ایشان دارد رو به کمال می رود. نقش دوم و یا نقش مکمل این ماجرا اگرچه جزو عناصر اصلی این داستان محسوب می شود اما ، خب چه می شود کرد که نقش دوم ماجرا تا این لحظه غایب است و اینطور که بوی معطرش میاید ، سروکله اش پیدا نخواهد شد. و منهم فعلا بند را آب نخواهم داد چرا که خدا را چه دیدی ؟ شایدم آمد؟ سیاهی لشگر طفلکی این ماجرا اما یکی دو نفر نیستند. ده نفر هم نیستند. باور کنید اگرچه این جا تاریک است و من کورمال کورمال دارم روی کیبورد لپ تاپ قراضه ام انگشتانم را می رقصانم اما از این تاریکی سو استفاده نمی کنم و حقیقت را در این تاریکی بیان می کنم. تعداد حقیقی سیاهی لشگر های این ماجرا که من گردن شکسته ی چشم سفید ذلیل مرده هم افتخار دارم جزیی از آن باشم چیزی در حدود 500 نفر است. ادوات مستقر در این ماجرا اما شامل 300 دستگاه اتومبیل بنز و بی ام و با پلاک سیاسی و 150 ماشین از انواع اس یو وی مختلف است که چپ و راست و روی در و دیوار و درخت همان کوچه بن بست تندیس پارک کرده اند. آنهم پارک از نوع؛ این شلوار خودم هست و به کسی مربوط نیست که کش آن را سفت ببندم یا شل !49 ماشین دیگر اما متعلق است به همسایه ها و یا شهروندان که دارند می روند منزلشان و یا شهروندان دیگری که محل کارشان در کوچه ی تندیس واقع است و داشتند بر می گشتند به سر خانه و زندگی شان . سرنشین آن یک دانه ماشین آخری هم من هستم که دارم ته نشین می شوم. این را هم بگویم که طول کوچه تندیس شاید یک کیلومتر هم باشد اما عرضش تحقیقا و دقیقا در عریض ترین نقطه به 4 متر هم نمی رسد.


حالا چشم هایتان را یک لحظه بر هم بگذارید و تصور کنید این 50 تا ماشین لای آن 450 تا پلاک سیاسی واقع شده بر روی در و دیوار و دو طرف کوچه تندیس گیر افتاده اند و آن 450 تا هم لای 1000 نفر آدمی که مدام از سفارت عمان خارج می شوند ویا می روند تویش! بر خورده اند . حالا اگر دوست دارید چشم های نازنین تان را باز کنید . عین این ماجرا الان جلوی چشم من است . ساعت شده 20:37 و من از19:25در محل میزبانی عالیجناب سفیر باحال عمان هستم و همین الآن نیم متر جلو رفتم و دقیقا رسیدم به جلوی خاک کشور عمان یعنی خود خود سفارت عمان. راننده های تعدادی از اتول ها هم بیرون آمده اند و مشغول احوالپرسی از هم هستند. تعدادی از ماشین های پلاک سیاسی پارک شده روی در و دیوار راننده اش اما رفته داخل سفارت که یا کسی را ببیند یا سفیر مدعو ی را کول بگیرد و در این جنگل مولا بیاورد داخل ماشین .یا رفته سری به مستراح سفارت عمان بزند و ضمن زور ورزی استراحتی هم بکند ..... هنوز از نقش دوم خبری نیست ؛ تعداد ماشین ها هم همان نیست چراکه از صدای بوق های ماشین های دوردست که از کوچه ی بنیان و کوچه ی ارمغان و خود خود خیابان آفریقا به گوش می رسد می توان در یافت که حداقل تعداد ماشین های پلاک شخصی متعلق به خلق الله از 49 تا به 499 تا رسیده که با خود من سرراست حساب کنیم می شود 500 تا ؛ 500 تا هم پلاک سیاسی از قبل داشتیم ؛ خدا به همه مان برکت بدهد ؛ بلند صلوات بفرست ،می شود هزار تا !


باری ساعت چند است را بی خیال ؛ اما مهمانی مقام سفیر علی الظاهر تمام شده چراکه تا چشم کار می کند کراواتی جماعت است که توی هم می لولند . از نقش دوم ماجرا هم خبری نیست . نقش دوم ماجرا هم غیر از پلیس از همه نوعش اعم از وظیفه شناس و خیلی وظیفه شناس و خیلی خیلی وظیفه شناس و بگیر و برو بالا هم هیچ خبری نیست .


در حالی که مهمانی سفیر عمان دارد تمام می شود و در حالیکه خیل عظیم کروات نشان ها اعم از راننده و سفرا ی مدعوی دیگر کشورها و ... سلانه سلانه لای ماشین ها می خرامند ، من هم رویم را کم می کنم و این جملات پایانی را می نویسم و آنهم اینکه اگر به عقل سفیر نمی رسد که بابا جان هتل های تهران را برای همین امور دعوت و میزبانی از مقام های دیپلماتیک و هم تای خود خودت ساخته اند ما که عقل مان دست خودمان است .خب به آنها پیشنهاد بدهیم. اگر به مخیله سفیر نمی رسد که در کوچه ای با عرض 3 تا 4 متر 500 تا ماشین جا نمی گیرد ؛ ما که می دانیم جا نمی گیرد . زور چپان که نمیشود . میسر نیست این کار . خب چه اشکالی دارد به آنها گوشزد کنیم ؟


این را گفتم یاد داستان و ماجرای آن آقا خروسی افتادم که همسرش خانم مرغه را متهم کرده بود که با یک فیل ارتباط نامشروع برقرار کرده و از او فرزند بدنیا آورده.حالا حتی اگر خروس هم مرغ بی نوا را طلاق دهد باز هم همه می دانند که نمی شود این کار . میسر نیست . همانگونه که 500 تا ماشین در کوچه تندیس جا نمی گیرد. اگر می شد 4 ساعت ترافیک تولید نمی شد و وقت محترم شهروندان خیلی محترم تهرانی الکی و بیخودی به خاطر بی مبالاتی نقش های اول و دوم ماجرا دود نمی شد برود هوا و امشب سفیر عمان در تهران نمی توانست ناخواسته یقه ی تهرانی های میهمان نواز را بگیرد.


http://www.khabaronline.ir/news.aspx?id=25473

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر