۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه






گفتگو با مايكل مان درباره آخرين ساخته‌اش «دشمنان مردم»
ارزش فيلمنامه خوب را مي‌دانم
پس از فيلم «مخمصه» در 1995 حالا ديگر مايكل مان هم براي سينمادوستان ايران به اندازه يك مارتين اسكورسيزي ارزش و احترام پيدا كرده است. فيلمسازي كه هر 4 سال يك‌بار فيلم مي‌ساخت و تمام آثارش بعد از مخمصه به دقت توسط دوستدارانش دنبال مي‌شد.insider در 1999 ، علي در 2001 و پس از آن وثيقه و پليس ميامي (2004 و 2006)‌ ديگر ساخته‌هاي او در اين سال‌ها بودند. اينك مايكل مان 65 ساله با «دشمنان مردم» (Public Enemies) كه از اول جولاي به اكران سراسري راه يافته، دوباره به سينما برگشته است. آنچه در پي مي‌آيد خلاصه گفتگوي مفصلي است كه ورايتي پس از افتتاحيه اين فيلم با او انجام داده است؛ گفتگويي كه در آن مايكل مان از كارنامه حرفه‌اي و سينمايي‌اش و همچنين آينده سينمايي خود و حال و هواي دشمنان مردم سخن گفته است، بخوانيد.

هر4 سال يك فيلم! اين شعار شما بود. بظاهر به علت تغيير اين شعار يا رفتار، دوستدارانتان بايد خيلي خوشحال باشند؟
پيش از اين شرايط چنين پيش مي‌رفت. من هم خب راضي بودم، ولي حالا هم اتفاقي نيفتاده 4سال به 3 سال تغيير پيدا كرده است. آينده سينمايي هيچ‌كس معلوم نيست.
شما براي فيلمنامه دشمنان مردم از يك تيم حرفه‌اي و به قولي بسيار كامل استفاده كرديد. به دنبال چه چيزي بوديد؟
اين كار بهترين چيزي بود كه به ذهنم رسيد و به خاطر تجربيات قبلي. من رونان نبت را به خاطر تجربه‌هاي قبلي‌اش انتخاب كردم. من به ارزش سناريوي ممتاز واقفم و نبت براي اين كار، بهترين بود، چراكه با دنياي تبهكاران آشنايي كامل داشت و پيش از اين سناريوهاي «چهره» و «فرار موفق» را نوشته بود. آن بيدرمن نيز سريال موفق تلويزيوني «پليس آبي» را كار كرده بود.
شما در 38 سالگي فيلم سارق (Thief) را ساختيد. اثري كه هنوز هم در جاي خود محبوب است. حالا هم رفته‌ايد سراغ دشمنان مردم. آيا به ژانر جنايي گانگستري علاقه خاصي داريد؟
البته كه اين ژانر را دوست دارم، چون سينما را دوست دارم. سارق و دشمنان مردم حرف و حديث! خود را دارند، اما شباهت‌هايي هم مي‌شود بين آنها پيدا كرد يا نكرد، آن را نمي‌دانم؛ هرچند يك تبهكار كه قهرمان فيلم يا داستاني است از نظر من و به تعريف من بايد ويژگي‌هايي داشته باشد. طبيعي است اين آيتم‌ها تغييرپذير نيستند. مثل دوجانبه جنگيدن فرانك در فيلم سارق (با بازي جيمز كان)‌ و دوجانبه جنگيدن جان در دشمنان مردم. هر دوتاي اينها هم با خودي‌ها مجبورند در نزاع باشند و هم با ماموران قانون به خاطر ويژگي‌هايي كه دارند. اينها دزد و سارق معمولي نيستند.
با اين حساب عمده فيلم‌هاي شما مي‌توانند در مضمون‌هايشان مشابهات حرفه‌‌اي هم داشته باشند؟
اين تشابهات را نمي‌‌توانيم اندازه‌گيري كنيم، چرا كه با كاراكترهاي متفاوت روبه‌رو هستيم، اما ژانر جنايي معمايي يا ژانر پليسي گانگستري به هر حال زير ساخت خاص خودشان را دارند. داستان‌ها بايد در اين قالب‌ها جاي بگيرند. اگر اين‌گونه باشد مثلا بايد دست هيچ پليسي اسلحه‌اي وجود نداشته باشد.
تشابهات در قالب‌هاي متفاوت قابل‌قبول است و من اين‌گونه كار مي‌كنم.
دشمنان مردم چقدر مستندات دارد و چقدر از نوشته‌هاي قديمي روزنامه‌هاي دهه سي، چهل استفاده كرده است؟
همان‌طور كه مي‌دانيد روزنامه‌هاي دهه 30 از تبهكاران و سارقان بانك‌ها و ماجراهايشان زياد مي‌نوشتند و اين اصطلاح دشمن مردم يا دشمنان مردم هم يك نام ژورناليستي است.
رجوع به روزنامه‌ها و نشريات و مطبوعات آن زمان، فيلم‌هاي قديمي در اين ارتباط و حتي نوول‌هاي مربوط به اين ضد قهرمانان، اولين و شايد اصلي‌ترين كار ما بوده است، اما خب من داستان جان ديلينجر خودم را مي‌خواستم و اصلا قصد نداشتم كاراكتر ديگري را هم بزرگ كنم.
در عمده آثار اين‌چنيني شما، تمي وجود دارد مبني بر خسته شدن و بيرون رفتن از بازي. در مخمصه يا در سارق به خوبي اين ماجرا هويدا بود. در دشمنان مردم هم قهرمان داستان مايل است از بازي كنار بكشد؟
خب اين، هم به ذات و شخصيت قهرمان و ضد قهرمان فيلم و حتي زندگي حقيقي اين‌گونه افراد برمي‌گردد و هم اين كه از نظر من و با ايده من جور در مي‌آيد، جايي كه طرف در اوج بزرگي يواشكي سر بخورد و از گوشه‌اي برود بيرون. در دشمنان مردم درجايي جان ديلينجر عنوان مي‌كند آرزويش كنار كشيدن است البته نه آن‌گونه كه خوار شود؛ روندي كه در فيلم سارق هم به عينه هويدا بود و در مخمصه هم همين‌‌طور. در سكانس آخر، رابرت دنيرو با پسربرادرش به سمت جزيره نيجي مي‌رود و خلاص! اما در آخرين ثانيه‌ها برگشت و اينها به نوعي توازن در داستان ايجاد مي‌كند.
ساخت فيلم‌هاي جنايي پر هزينه را ادامه خواهيد داد؟
پرهزينه بودن فيلم ملاك من نيست. داستان كه كلان باشد براي ساخت و سازش بايد هزينه كرد. دشمنان مردم اگر 100‌ميليون دلار بودجه داشت به خاطر اين بود كه دقيقا رفته به حال و هواي سال‌هاي 1930، فيلم خوب، بازيگران خوب و دلار خوب مي‌خواهد.
دشمنان مردم و تولد اين اصطلاح را به دهه 30 ربط داديد و ژورناليست‌ها. آن دوره ركود اقتصادي حكمفرما بود و عمده مردم، بانك‌ها و موسسات خصوصي مالي و پولي را مقصر در اين نابساماني مي‌دانستند. فيلم شما هم در دوران نوعي ديگر از ركود اقتصادي اكران مي‌شود. چه نظري داريد؟
(با خنده) چه مي‌توانم بگويم. ما پيش‌توليد را در آگوست 2007 شروع كرديم. آن موقع نظريه‌هايي در اين باب عرضه مي‌شد تا اين كه اواخر سال 2008 اين ركود اقتصادي چهره‌اش را نشان داد، اما اين كه آيا جان ديلينجر‌هايي پيدا شوند به سبب ديدن فيلم دشمنان مردم يا حدس و گمان‌هاي ديگر؛ اين ديگر از آن حرف‌هاست... .
آيا واقعا جان ديلينجر عاشق سينما بود يا اين كه يك بزرگنمايي است؟
قطعا او سينما را مي‌پرستيد। جسد او بيرون ورودي سينما شيكاگو يافت شد. در ضمن روزنامه‌هاي آن دوره درباره علاقه مفرط ديلينجر به سينما بسيار نوشته‌اند. اين يك رگه اصيل بود كه بايد به ظرافت در يك فيلم سينمايي مربوط به زندگي او قرار مي‌گرفت. اتفاقي كه اميدوارم بخوبي شكل گرفته باشد.
بود و نبود زندگي ديلينجر

آخرين ساخته مايكل مان درباره جان ديلينجر سارق دهه 30 آمريكاست. تبهكاري كه تبديل به يك اسطوره شد و در اين راستا سهم روزنامه‌اي آن دوران انكار ناشدني است. مان آخرين ساعات زندگي او را به تصوير مي‌كشد، در حالي كه جان ديلينجر در شهر شيكاگو مشغول تماشاي فيلم «ملودرام منهتن» است. در سينمايي كه در محوطه بيروني‌اش پليس‌ها منتظر او هستند و باقي قضايا... .
در دوران ركود اقتصادي آمريكا بين سال‌هاي 1929 تا 1933 سر و كله سارقان بانك‌ها هم پيدا شد. سارقاني بيشمار كه بالاخره در دومين سرقتشان يا دستگير يا اين كه به ضرب گلوله جلوي همان بانك كشته مي‌شدند. از اين ميان تنها 2 يا 3 سارق آنچنان تبحري در كارشان داشتند كه ماجراي سرقتشان به يك سريال عجيب و غريب تبديل شده بود. پليس شيكاگو با دسته‌اي 30 تا 40 نفره شب و روز به دنبالشان بود و نمي‌توانست آنها را دستگير كند. جان ديلينجر يكي از همان سارقان و تبهكاران بود. يك دهاتي اهل تنسي كه به شيكاگو آمد و وجه‌اي مردمي هم پيدا كرد. مردم اعتقاد داشتند دولت آمريكا و سازمان‌هاي اعتباري ‌و بانك‌ها دست در دست يكديگر باعث شدند مردم به فلاكت بيفتند و از كارهاي جان ديلينجر خوششان مي‌آمد، چراكه به زعم آنها او هم به خلق‌الله كمك مي‌كرد و هم اين كه حكومت آمريكا را به دردسر انداخته بود.
هر چه بود و نبود، زندگي ديلينجر منبعي شد براي نگارش داستان‌ها و نوول‌هاي بيشمار و همچنين فيلم‌ها و سريال‌هاي فراوان.
مترجم: مهدي تهراني / منبع: ورايتي
http://www.jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100912334386

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر