۱۳۸۸ تیر ۱۸, پنجشنبه

«خون به پا مي‌شود»

شيطان ايلاي و دوزخ دانيل

مهدي تهراني:این مطلب مقايسه‌ای تطبيقي است میان رمان «نفت» نوشته آپتون سينكلر و فيلم «خون به پا مي‌شود» ساخته پل توماس آندرسون.
اگر چه اقتباس حداقل در اين 30 سال اخير يكي از مرسوم‌ترين گونه‌هاي سينما بوده و ديگر خبري از فيلم‌هايي كه توليداتش منحصر به استفاده از آثار نويسندگان كلاسيك يا صاحب‌نام مي‌شد، نيست.
اما چالش‌هاي سنگين نيز از سوي منتقدان با كارگردان‌هايي كه در اين ژانر صاحب سبك هستند روزبه‌روز بيشتر مي‌شود و كم تجربه‌ها نيز كه جاي خود دارند و اصلا در اين ژانر دوام نمي‌آورند و اصل قضيه هم به همان داستان شأن و مقام نوشته به عنوان مرجع اصلي و نگاه وفادارانه يا غير از آن، از سوي كارگردان، برمي‌گردد؛ روندي كه براي «خون به پا مي‌شود» ساخته پل‌توماس آندرسون به عنوان يك اثر اقتباسي و نوول «نفت» نوشته «آپتون سينكلر» به عنوان نوشته مرجع نيز روي داده.
رمان نفت در 22 مارس 1927 در 560 صفحه و در گونه ادبيات سياسي (حالا چقدر اين ژانر مورد قبول باشد و اصلا نوول نفت مربوط يا حداقل متعلق به اين گونه نوشتاري باشد خودش جاي بحث و دعوا دارد) به بازار نشر آمريكا راه يافت. سينكلر كه خود متولد مريلند آمريكاست در 49 سالگي و در نوول‌اش داستان را به كاليفرنيا برده و در جنوب آن متمركز كرده است.

دهه 20؛ دقيقا زماني است كه حدود 40 سال است تب طلا‌فروكش كرده كه هيچ، حتي مرده است و تب به دنبال معادن نقره گشتن نيز به نفس‌نفس افتاده و به جاي آنها؛ اين تب پيدا كردن سرزمين‌هاي حاوي معادن نفتي است كه جايگزين شده و كاليفرنيايي‌ها بدجوري به اين تب دچار شده‌اند.
سينكلر در بيان داستانش تعدادي كاراكتر رو مي‌كند كه اگر چه واقعي‌اند اما نامي ديگر بر آنها گذاشته شده تا تبعات خاصي برايش پيدا نشود (كاري كه اورسن ولز فقيد طي ساخت هم‌شهري كين كرد و نام هرست را به مسخره گرفت) و همچنين مكانش را واقعي انتخاب كرد تا به كاراكترها ميدان دهد. 2 تا 3 نفر از آنها را به معناي واقعي كلمه پروراند و طي روند شكل‌گيري زيرساخت نوول‌اش حركت‌هاي كارگري و اجتماعي را بيان كرد و به ظرافت به نقش معنويات و خداوند در قلب يك اجتماع كارگري و روستايي پرداخت و آن را به سراسر داستانش تعميم داد.
او براي كامل‌تر شدن داستان مجبور به انتخاب چند كاراكتر خاص هم بود. از اين شخصيت‌ها «جوزو» خرده معدن‌ياب نقره‌ در سال‌هاي قبل و مالك ثروتمند اما كله خراب و متحد و پست‌فطرت كنوني ليدر اول «نوول» به حساب مي‌آيد و «پل واتكينز» جوان به ظاهر محجوب، عشق كليسا و رداي كشيشي؛ نقطه مقابل اين ليدر قدرتمند بسط و گسترش داستان سينكلر محسوب مي‌شود؛ به زيبايي هر چه تمام‌تر به بيان سرنوشت و عاقبت و انجام همين 2 ليدرش منتهي مي‌شود.
جايي كه ليدر قدرتمند شيطان‌صفت مي‌زند ليدر كوتوله و جوان را ناكار مي‌كند و او را مي‌كشد. واتكينز جوان 2 دقيقه قبل از مرگ اعتراف مي‌كند كه دروغگو است و فقط به پول مي‌انديشد و قضيه «آرتروز» و دفع شيطان از بدن خلق‌الله فقط براي كسب محبوبيت و خطرناك‌تر از آن كسب مشروعيت، بوده است.
قصابي نوول
پل توماس آندرسون (او را با فيلم مگنوليا محصول 1999 با بازي جوليان مور و تام كروز به ياد بياوريد) كارگردان 37 ساله «خون به پا مي‌شود»، اقتباسي غيروفادارانه را انجام داده كه از سوي عاشقان و سينه چاكان ادبيات مي‌تواند متهم به قصابي نوول كلاسيك نفت آپتون سينكلر شود. عده‌اي ديگر از همين طبقه بالا، اعتقاد دارند اصلا بحث وفاداري و غيروفاداري نيست؛ آندرسون فقط در تيتراژ فيلمش و در محافل گفته از نوول نفت اقتباس كرده و آنچه در دنياي نوول مي‌گذرد با آنچه روي پرده نقره‌اي شاهد هستيم ارتباطي به هم ندارند.
اينجاست كه قشر دوم كه گويا هوليگان‌هاي ادبياتي مي‌توانند نام بگيرند، آندرسون را به سوءاستفاه از شأن ادبيات و استفاده ابزاري از نام و عنوان «آپتون سينكلر» و رمانش «نفت» متهم مي‌نمايند و اين افراد كه كم هم نيستند ادعا مي‌كنند اين را هم بايد در نظر داشت كه فيلم آندرسون را خيلي‌ها نديده‌اند و اگر بازار DVD «خون به پا مي‌شود» شكل بگيرد (اگر با موفقيت همراه باشد) احتمالا هر روز به تعداد مخالفان آندرسون افزوده خواهد.
جانشين رنوار
خود پل توماس آندرسون در افتتاحيه فيلمش در 26 دسامبر 2007 گفته بود كه نه تنها تا قبل از نگارش فيلمنامه اسمي از نوول نفت به گوشش نخورده بود كه حتي نويسنده‌اي به نام آپتون سينكلر را هم نمي‌شناخته است. او در همان مراسم اذعان كرد كه اگر مرا با رنوار فقيد مقايسه مي‌كنند و اگر راست باشد قطعا من به سراغ نويسنده‌اي عام و كهنه نخواهم رفت.
در جايي ديگر به نقل از آندرسون گفته شده بود كه او داشته از يك خيابان رد مي‌شده و سر راهش جلوي ويترين يك كتابفروشي، كتابي توجه‌اش را جلب كرده كه عكس روي جلدش يك چاه نفت بوده و اين عكس چنان او را شيفته! كرده، كه سريعا آن را خريده و 2 دقيقه بعد هم دوباره توي خيابان مشغول قدم زدن شده؛ تا اينكه 2 تا 3 روز بعد دوباره به ياد كتاب مي‌افتد و چون وقت خالي داشته آن را سر فرصت مي‌خواند و بسيار خوشش مي‌آيد و بلافاصله تصميم مي‌گيرد فيلمنامه‌اي از كتاب سينكلر بنويسد و در آن زمان فقط يك نفر جلوي چشمش بوده، دانيل دي‌لوئيس بازيگر قدرتمند بريتانيايي در نقش جورز.
او تمامي فيلمنامه را براساس كاراكتر دي‌لوئيس تنظيم كرد و طي ساخت فيلم هم همه در خدمت اين بازيگر 51 ساله بودند كه نقش ليدري او پخته‌تر از پخته از كار درآيد.
تفاوت پليتيكال
در بالا اشاره شد كه نوول سينكلر 560 صفحه بوده است. آندرسون به زعم خودش چيزي حدود 150 صفحه از نوول برداشت كرده است. ضمن اينكه اسامي را تغيير داده است: «جورز» به «دانيل پلين ويو» با بازي دانيل دي‌لوئيس تبديل شده و «پل واتكينز» شده « پل و ايلاي ساندي» هر 2 نقش با بازي «پل دانو».
زير ساخت نوول آپتون سينكلر «پليتيكال» است. تنش‌هاي جوامع؛ اوضاع و احوال اقتصادي آمريكايي‌ها در اواخر دهه 20؛ سبك و سياق زندگي اجتماعي مردم به ويژه در جوامع كوچك و اعتقاد‌ آنها به خداوند و اصرار بر اينكه به عاقبت به خيري بايد اميدوار بود و از خداوند چنين آرزويي را همواره طلب كرد...
اما در فيلم آندرسون اصلا اوضاع و احوال پليتيكال مصدر كار نيست. فيلم او يك درام اقتباسي و تاريخي است كه يك سر ماجرا آدمي است ملحد و طرف ديگر آدمي است رياكار و مزور و اين وسط مردم نادان و جاهلي هستند كه با جهل و غفلت‌شان زمينه ثروتمند شدن اشخاصي مانند «دانيل پلين ويو» را فراهم كرده‌اند...
نفت در برابركليسا
اما براي ايراني جماعت و تماشاگر سينمادوست؛ «خون به پا مي‌شود» (فارغ از تمام حرف و حديث‌هاي فوق) اثري در خور توجه و بسيار گيراست. ما «خون به پا مي‌شود» را دوست داريم. چون بازي دانيل دي‌لوئيس را مي‌پسنديم، چرا كه معتقديم كه در سال 2003 و در مراسم اسكار آن سال حق او را خوردند و جايزه مسلم بازيگري‌اش به ديگري داده شد. بلايي كه بر سر استادش هم آمد، جايي كه مارتين اسكورسيزي شهير، مات و مبهوت مانده بود كه آيا او گوش‌هايش نارسايي پيدا كرده‌اند يا مجري مراسم نام را به اشتباه خوانده.
جداي اين قضاوت احساسي، با بحث اعتقاد به معنويت و حضور خداوند متعال در سرنوشت و عاقبت بخيري جماعت بندگان از هر قشر و دين و مسلكي يا عدم انجام و عاقبت انسان‌ها هم برايمان جالب است.
«دانيل» به چاه نفتش مي‌رسدو «ايلاي» به كليسايش دانيل به 2 چاه نفتش مي‌رسد و ايلاي به كليساي رنگ روغن خورده‌اش. دانيل به سومين چاه نفتش مي‌رسد و ايلاي در روستا يا شهر كوچكش ادعا مي‌كند منجي بشريت است و قادر است شيطان را خلع سلاح كند.
دانيل اعتقاد دارد كه كسب و كاري خانوادگي راه مي‌اندازد و از اچ.دبليو (كودك بازمانده رفيقش كه اكنون وي قيم اوست) به عنوان شريك و پسر كوچولويش نام مي‌برد و «ايلاي » در كليساي رنگ و روغن خورده مشرف به شهر فسقلي «ليتل بوستون» وعظ و ادعا مي‌كندو نه تنها تمام بيماري‌ها بلكه مهلك‌ترين بيماري آن منطقه يعني آرتروز و رماتيسم استخواني مردم را با خارج شدن شيطان از بدنشان طي مراسم و تعاليمي ديني علاج مي‌كند.
دانيل چاه نفتش به ده مي‌رسد اما براي نفت بيشتر و خاموش كردن عطش طمعش؛ به رغم ملحد بودن رضايت مي‌دهد در كليساي ايلاي غسل تعميد شود و ايلاي هم در اجراي مراسم انتقام‌اش را ازدانيل مي‌گيرد (به ياد بياوريد وقتي ايلاي به دانيل يادآوري مي‌كند كه او بايد كليسا را بازسازي كند و دانيل هم اين بچه را بدجوري مي‌زند و ناكار مي‌كند) و حسابي كتكش مي‌زند كه يعني مثلا شيطان دارد سيلي مي‌خورد و از تنت خارج مي‌شود و سطل آب روي سر دانيل خالي مي‌كند كه مثلا غسل داده شده‌اي و حرف آخر دانيل كه من به نفتم رسيدم و...
كفر دانيل؛ اصلي‌ترين دليل تنهايي دانيل است كه البته او با وجود واضح بودن ماجرا علت تنهايي خود را نمي‌فهمد. او نمي‌فهمد چرا «اچ دبليو» وقتي جلوي زدن حرف‌هاي آخر پيش او مي‌رود و او را از قصد ازدواجش آگاه مي‌كند (اچ دبليو قصد دارد به زعم ناشنوايي حادث شده برايش با خواهر ايلاي يعني همان مري‌ساندي همبازي دوران كودكي‌اش ازدواج كند) تن به خواسته‌اش نمي‌دهد. او خود دليل تنها ماندنش است.
اچ دبليو از دانيل رو برمي‌گرداند و دانيل به دروغ او را پسري سر راهي نام مي‌نهد. دوستان دانيل، شركاي كاري، دوستان حقوقي و هم صنفي‌ هايش همه و همه از دور و بر او پراكنده مي‌شوند و حالا دانيل است و صد حلقه چاه وخودش. اين ليدر قدرتمند و كاراكتر اصلي آندرسون است كه در مقابلش به گونه‌اي ديگر نيمه ديگر از او ايستاده: ايلاي ساندي.
ايلاي در حال حاضر يك كشيش ارشد است كه با بيان و احساس منحصر به فردش (كه همه‌اش الكي و رياكاري است) توانسته محبوب هر كسي باشد. يك شخصيت اجتماعي بسيار معتبر و با احترام. او حتي در آستانه دهه سوم قرن بيستم آنچنان از اهميت رسانه‌ها بر توده مردم آگاه است كه توانسته روزنامه‌ها را به سمت خود جلب كند و از سويي حتي در راديو نيز برنامه دارد كه عمده برنامه‌هاي او با استفاده از تكنيك‌ نابش در بيان احساسات و اوراد مذهبي و بحث‌هاي ديني و اجتماعي خلاصه مي‌شود.
ضمن اينكه اين كشيش عاليقدر! از يك پني حق‌التحريرش نمي‌گذرد و از يك سنت حضور در راديو ده‌ها دلار پول مي‌سازد و در بين اين مشغوليات، كشيش ايلاي ساندي جوان؛ علاقه وافري به نسوان دارد و در اين ابراز علاقه حتي به رياكاري نمي‌پردازد و شايد تنها كاري باشد كه او به سبب محبوبيت‌اش قصد زيادي در پنهان‌كاري‌اش نداشته. اما تمام اين خصوصيات ايلاي به كنار، او عاشق پول است.
او كليسا را براي پول مي‌خواسته و خدا را براي پول مي‌خوانده و از همان نوجواني كه در شهر كوچكشان مدام اعلام و ادعا مي‌كرد كه منجي در حال ظهوري است و تاكنون كه بر اين ادعا پابرجاست؛ فقط به دنبال جمع‌آوري ثروت بوده است و بس كه در اين صنعت با «دانيل» هم‌طراز است. او و دانيل هر 2 طماع و هر 2 پول پرستند.
تفاوتشان در اين است كه «دانيل» با كلاهبرداري و گاهي با شيادي و گاهي با زور زمين نفت‌خيز مردم كاليفرنيا را به دست مي‌آورده و ايلاي به سبب محلي بودنش و البته خلق و خويش اين‌كاره نيست.
برعكس، شيادي او در لباس كشيش انجام مي‌شود. سرنوشت اين 2 را كنار هم قرار مي‌دهد. او سال‌ها پيش براي شركت در كلاس‌هاي ديني و مذهبي دانشگاه مجبور به ترك «ليتل بوستون» شده بود و حالا زماني به سراغ دانيل مي‌رود كه او فرتوت و خشمگين است و بدجوري تنها ملحدي مصر بر عقايد ضدخدايي‌اش و تنهايي، گريزان از همه كس و همه چيز ايلاي راز دلش كه همانا رسيدن به پول است به دانيل مي‌گويد، بحث بالا مي‌گيرد.
ايلاي با ضربات بولينگ دانيل مغزش به دهانش مي‌ريزد و دانيل هم زيرلب مي‌گويد كه كارش تمام است... درام اقتباسي اندرسون چيزي حدود 27 ميليون دلار (بدون دستمزد دي لوئيس) هزينه دربرداشته است. هر چه بيشتر اين فيلم ديده شود، آن قضيه نگاه وفادارانه و غير آن بيشتر پيش كشيده مي‌شود اما براي تماشاگر سينمادوست و تماشاگر ايراني؛ خون به پا مي‌شود فارغ از همه اين حرف‌ها و جنجال‌ها؛ فيلمي است خوش‌ساخت وحماسي.
با مولفه ‌هايي كه بسيار قابل دريافت است و در كل اين فيلم، داستاني است كه براي وي مرزبندي‌هاي بين خير و شر را بيان مي‌كند و همچنين دره هولناك سقوط را پيش روي چشمانش مي‌گشايد. همين مقدار هم؛ آن قدر كافي مي‌نمايد كه خون به پا مي‌شود را دوست داشته باشيم.

http://www.hamshahrionline.ir/News/?id=48997

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر