۱۳۸۸ تیر ۱۹, جمعه

«قبل از اينكه شيطان بفهمد مرده‌اي!»

نوستالژي ملودرام هاي خاكستري!



مهدي تهراني:براي سيدني لومت 83 ساله، فيلم ساختن به مثابه نفس كشيدن است
حالا اگر اين فيلم موفقيت تجاري يا هنري هم به دست بياورد كه چه بهتر وگرنه براي خالق «سرپيكو» (محصول 1973) دنيا زودتر از اين‌ها تمام شد.«لومت» در آخرين فيلم اكران شده‌اش يعني «قبل از اينكه شيطان بفهمد مرده‌اي!» در 26 اكتبر 2007 ، باز هم سراغ گونه دلخواه و هميشگي‌اش رفته؛ تريلرهاي اجتماعي و جنايي- پليسي.
بازگشت لومت به سينما پس از ‌ ثبت 64 فيلم در مقام كارگردان، نويسنده و تهيه‌كننده در كارنامه حرفه‌اي‌اش؛ باعث خوشحالي علاقه‌مندان و طرفدارانش شده‌ است؛ ضمن اينكه سينما دوستان ايراني مانند قديم‌‌ها؛ لومت و سينماي او را دوست داشته و مي‌پسنديدند. و شايد نام «سرپيكو» و بازيگر نقش اول آن يعني «آل پاچينو» هم‌پاي «پدر خواننده» براي اين سينما دوستان خاطره‌انگيز شده باشد.
«قبل از اينكه شيطان بفهمد مرده‌اي!» البته در گروه محدود اكران شد و از ابتدا نيز قصد اكران سراسري نداشت.
فيلم جمع و جور او اگرچه بازيگر سرشناس و البته خوب كم ندارد ولي فيلم كم‌خرجي از كار درآمده است. خود لومت معتقد است كه احساس جواني مي‌كند و جالب اينجاست كه اعلام كرده انگار به 50 سالگي‌اش بازگشته است.
به هر صورت او موفقيت را ‌بعد از 40 سالگي به‌دست آورد و به فاصله يك دهه در بين بهترين‌ها قرار داشت و فراموش نكنيم كه تعدادي از آثار او همواره جزو انتخاب‌هاي هميشگي در نظر سنجي‌هاي مردمي بودند. البته لومت؛ فيلم ضعيف و يا كم رمق در كارنامه‌اش (به‌خصوص در سال‌هاي پيري‌اش) كم ندارد. حتماً داستان و اوضاع و احوال علاقه‌مندان «لومت» و حتي منتقدين را بعداز اكران «گلوريا» در سال 1999 به ياد داريد. لومت ‌ را بيچاره كردند در حالي‌كه او به هيچ سؤالي هنوز پاسخ نداده بود.
اما اولين جواب او دقيقاً همان جمله ابتدايي اين نوشتار است: «... فيلم‌ساختن براي من به مثابه نفس كشيدن و طولاني شدن زندگاني است... اگر گاهي فيلم خوبي نمي‌سازم، به من خرده نگيريد چونكه در عوض زندگي مي‌كنم... .» ‌لومت با «قبل از اينكه شيطان بفهمد مرده‌اي!» به سينمايي بازگشته كه در اكران 50 روزه‌اش تاكنون حدود 6 ميليون دلار! فروخته اما هم‌چنان اكرانش تا اوايل ژانويه 2008 در گروه 290 تايي سينماها ادامه داشت.
تعليق در خانوادهلومت ثابت كرده كه شيفتگي‌اش درباره داستان‌هاي خانوادگي و به زبان سينما درآوردن‌شان؛ به‌خاطر تأثيرگذاري نهايي و قاطع اين گونه داستان‌هاست. داستان‌هايي كه به قلب و روح و روان تماشاگر وارد مي‌شود. اين بار نيز در فيلم او با چنين روندي روبه‌رو مي‌شويم؛ يك خانواده، مناسبات آنها با كشش و تعليق و در نهايت نتيجه‌گيري كه اصلاً به مذاق تماشاگر هم ممكن است خوش نيايد يا حتي بيننده در همذات‌پنداري‌اش شكست بخورد؛ اما هر چه باشد همين تماشاگر ناراضي نيز داستان فيلم را مي‌پذيرد.
اما داستان فيلم از كجا شروع مي‌شود؛ 2 برادر به نام‌هاي «اندي» و «هنك» (به ترتيب با بازي‌هاي فيليپ سميورهافمن و اتان هاوكي) كه حالا بزرگ شده و از پدر و مادرشان يعني آقا و خانم «چارلز» و «نانت» (به ترتيب با بازي‌هاي درخشان آلبرت فيني و رزمري هريس) جدا شده و مستقل زندگي مي‌كنند، به دردسرهاي كلاني دچار شده‌اند. «اندي»‌كه در يك بنگاه معاملات ملكي كار مي‌كند نه تنها دارد به مرز ورشكستگي دچار مي‌شود و بدجوري پول كم آورده بلكه در زندگي زناشويي‌اش نيز به مخاطرات بدي رسيده است.
او با همسرش «جينا» (با بارني ماريا توفي) به آخر خط رسيده‌اند و قصد دارند تا طلاق بگيرند. هنك برادر كوچكتر به نوعي وضعش وخيم‌تر است. او كه از همسرش جدا شده؛ توانايي پرداخت مستمري دختر كوچكش را ندارد و اگر به همين منوال كار ادامه پيدا كند؛ از هر لحاظ به دردسر مي‌افتد. براي رتق و فتق اموري كه هر 2 برادر جداگانه اما بسيار شبيه به هم به آن دچار شده‌اند؛ «اندي»‌سعي مي‌كند برادر كوچكترش را كه دست بر قضا روي وي نفوذ فراواني نيز دارد مجاب سازد تا نقشه وي را پياده كرده و به پولي مناسب دست پيدا كنند و مشكلاتشان از بن و بيخ حل شود.
اما خب نقشه و طرح او؛ اقدام به كاري عجيب است. والدين آنها جواهرفروشي دارند و اندي تصور مي‌كند، دستبرد به آنجا در حكم برداشتن پولي است كه متعلق به خودشان است، ضمن اينكه چون مغازه بيمه بسيار كلاني را ساليان سال است مي‌پردازد؛ قطعا بيمه جبران تمامي ضررهاي ناشي از سرقت و حتي بيش از آن را پرداخت خواهد كرد؛ا ين استدلال‌ها هنك عاطفي را مجاب مي‌كند، او سارقي كله خراب و پست‌فطرت و البته خرده‌پا را روانه منزل و مغازه مي‌كند.
اما آنچه در چند ساعت آن بعد از ظهر نحس روي مي‌دهد، نه تنها باعث نجات اين 2 نفر نمي‌شود كه اوضاع خراب‌تر از هميشه مي‌شود. چرا كه سارق خرده پا خرابكاري مي‌كند و مادر با شليك گلوله‌ بد جوري مجروح مي شود. قوز بالاي قوز آن‌جاست كه پدر خانواده بد جور‌ي هوس انتقام به سرش مي‌زند و مربع دوست داشتني سابق آنها متشكل از 4 ضلع ازمري و چارلز به اضافه «اندي» و «هنك»، تبديل به پاره خطي مستقيم مي‌‌شود كه مقصران براي فرار و لاپوشاني روي آن به سرعت در حركتند.
خوش ساخت و خوش قيافه باش جمله بالا يكي از نغز ترين گفتارهاي «سيدني لومت» است كه پس از اكران سرپيكو (1973) به زبان آورد و هنوز هم به همان سر زندگي كاربرد دارد. سينماي لومت اگر چه ممكن است داستاني را روايت كند كه در محتوا و يا حتي در فرم تازگي نداشته باشد؛ اما كارهايش خوش ساخت از آب درمي‌آيد به اين علت كه جزئيات را مدنظر دارد و مديريتش را مصروف همين مقوله مي‌كند.
ظرافت‌هايي ناب كه عمدتا حاصل تفكر لومت است توسط ديگر عوامل و در درجه اول فيلمبرداري‌هاي او اگر دقيقا اعمال شود كار هماني مي‌شود كه لومت در فكر ش داشت. به زعم او اين خوش ساختي‌ها در ذهن كارگردان چيزي مانند نت موسيقي است كه حتي اگر نواخته هم نشوند؛ يك موسيقيدان با كنار هم قرار دادن آنها؛ از موسيقي نواخته نشده هم لذت مي‌برد. حالا بايد ديد «قبل از اينكه شيطان بفهمد، مرد‌ه‌اي» خوش ساخت و خوش قيافه است يا نه؟ مسلما فيلم 117 دقيقه‌اي او خوش ساخت است اما ممكن است ترديدهايي در بعضي از قسمت‌هاي كار باشد. اما اين نواقص عمدتاً تاثيري در كل كار ندارند. به زعم لومت خوش ساختي مي‌تواند بسياري از عيب‌ها را بپوشاند، بنابراين اگر در انتخاب عوامل‌ و مهمتر از همه فيلمبردارها و بازيگران درست عمل شود؛ مي‌توان اميد داشت كه كار هماني شود كه انتظار داريم.
سينماي ملودرام و جادوي سيدني!لومت از آن دست كارگردان‌هايي است كه عليرغم صاحب سبك بودن و پي بردن به رازهاي تصوير و سينما، همواره تماشاگر را تكريم مي‌كند و هرگز فيگور و پوزيشن فيلمسازهاي پرمدعا را به خود نمي‌گيرد كه مدام مي‌گويند ما براي تماشاچي‌هاي عام! فيلم نمي‌سازيم يا هر كس از فيلم من خوشش نيامد به من مربوط نيست و الي آخر... لومت سينما را متعلق به تماشاگر از هر نوع مي‌داند و نظر آنان را مهمتر از منتقدين مي‌داند.
براي همين است كه او همواره ملودرام در سينما را ارجح مي‌داند. به زعم او در سينماي ملودرام؛ ‌داستان فيلم بيشتر از هرگونه سينمايي ديگر مي‌تواند با تماشاگر چالش داشته باشد و در روند شكل‌گيري داستان، همذات پنداري‌هاي رايج، حدسيات آنها و... با آنها درگير شود. در فيلم‌هاي لومت اما پرداختن به جزئيات آن‌قدر ظرافت دارد كه ملودرام‌هاي او حراف از كار درنيايند. روندي مخرب كه ممكن است بلايي بر سر يك فيلمنامه عالي درآورد كه حاصل كار فيلمي متوسط نام گيرد.
در كارهاي لومت داستان‌ها و داستانك‌هاي فرعي به اندازه كافي رشد و برگ پيدا مي‌كنند تا فيلم نه از سرعت‌اش كاسته شود و نه اينكه سرعت فداي پي‌ريزي‌ها و زيرساخت‌‌ ‌شود. با اين دقت نظرهاست كه فيلمي مانند «قبل از اينكه شيطان بفهمد مرده‌اي» به عنوان يك سينماي ملودرام منطقي جلوه‌گر مي‌‌كند.


http://www.hamshahrionline.ir/News/?id=42290

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر