۱۳۸۸ تیر ۱۸, پنجشنبه

«مايكل كلايتون»
برزخ بي‌روزن
مهدي تهراني:كارنامه سينما درباره فيلم‌هايي كه با محوريت سيستم قضايي(وجود كاراكتر مركزي وكيل، موكل وقاضي) ساخته و ديده شده‌اند؛‌ آنچنان پربار نيست.
اگر حساب جاودانه‌هايي مانند«كشتن مرغ مقلد» و فيلم‌هايي از اين دست را كنار بگذاريم، باقي آثار كه بخش‌ عمده‌اي را تشكيل مي‌دهند يا فيلم‌هاي سطحي و مبتذل و ساده بوده‌اند و يا كارهايي تبليغاتي و سفارشي و در كنار اينها فيلم‌هايي كه بسيار خوش ساخت از كار درآمدند اما به محض بيرون آمدن از سالن به فراموشي سپرده شدند.
اما اين وسط تكليف «مايكل كلايتون» چيست؟ احتمالا عمده تماشاگراني كه فيلم را ديدند و اهل صبر كردن هم نبودند، همان يكربع اول بيرون آمدند چرا كه مايكل كلايتون فيلمي ذهني است و مي تواند درگيري فكري و روحي شديدي با تماشاگر برقرار كند اما اگر تماشاگر عجول نباشد.
همين ويژگي مي‌تواند تماشاگر را به همذات پنداري با كلايتون بكشاند. وكيلي كار كشته و زبردست كه اهل پذيرش پرونده‌هاي كوچك، متوسط و بزرگ نيست، پرونده‌اي را مي‌پذيرد كه پشت آن ميلياردها دلار پول خوابيده. او آنقدر توانايي دارد كه بتواند در همان جلسه اول دادگاه، جاي قرباني را با سلاخ عوض كند؛ اما توانايي‌هاي كلايتون و آنچه درگير ودار پرونده جديدش است به سمت و سويي گام برداشته‌اند كه علي‌الظاهر آخر خط نيست اما مي‌تواند به‌كل او را از جرگه آدميت مرخص كند.
جالب اينجاست كه همان وجدان باقي مانده آقاي وكيل يا همان مايكل كلايتون بدجوري دارد برايش سيگنال مي‌زند و همين روند، منجر به چالشي هويتي مي‌شود كه در سراسر فيلم، كلايتون شديدا با آن دست و پنجه نرم مي‌كند.
او وكيلي است كه مشهور است به كم حرفي. اما چه موقع؟ هنگامي كه تصميم مي گيرد كاري را قبول كند يا خير كه البته حرفه‌اي‌گري او و سابقه و تجربه‌اش چنين امتيازي به وي ارزاني داشته و از طرفي مشهور است به قاطع و محكم حرف زدن و مجاب كردن اطرافيان، از وكيل و قاضي و هيات منصفه و دادستان گرفته تا حضار .
او در طي اين سالها به تنها چيزي كه فكر نكرده، نوع شخصيت موكلانش بوده كه عمدتا آدم‌هاي پست فطرتي بودند.
اما اين پرونده آخري طوري است كه سنگ را هم به گريه مي‌اندازد؛‌يك شركت توليد‌كننده دارو اخيرا محصولي به بازار فرستاده كه مخصوص استفاده كودكان است و مصرف آنها باعث شده به نوعي سرطان دچار شوند.
شكايت‌هاي متعدد از اين شركت دارويي به مديريت «كارن‌كرودر» قرار است با وكالت «مايكل كلايتون» نقش بر آب شود.
روندي كه براي اولين‌بار در مقاطعي دست و دل آقاي وكيل را مي‌لرزاند و براي اولين‌بار هويت موكل شيطان صفتش را به درستي تشخيص مي‌دهد.
اما او مانند همكار پير شده‌اش«آتور دنس» (با بازي عالي تام ويلكينسون) نه خط و مرزهايش را كشيده و نه همه فواصل برايش مشخص است، او به دنس خرده مي‌گيرد اما بعدها در مي‌يابد كه او وجدانش را به جاي چراغ خواب اتاقش، روشن نگه داشته است...
چه عيبي داشت «مايكل كلايتون» بدون زيرنويس در سينماهاي جشنواره به نمايش درمي‌آمد؟! اينكه زيرنويس‌هاي متعدد پاي فيلمي بگذارند و در حاليكه يك نفر عرب زبان هم در سالن نيست؛ زيرنويس‌ عربي بالاي زيرنويس فارسي باشد؛ چه نفعي براي تماشاگر بخت برگشته دارد؟!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر